زمان تقریبی مطالعه: 23 دقیقه

حیدربابایه سلام

حِیْدَرْبابایه سَلام، منظومه‌ای به زبان ترکی آذری از شاعر معاصر، شهریار. این منظومه در 76 بند منطبق با زبان گفتاری، در قالب مخمس سروده شده، و در‌بردارندۀ خاطرات کودکی شاعر، آداب و رسوم، مدح و ذم، وصف طبیعت، تصویر زشتیها و زیباییها، بازیها، مثلها و جز اینها ست.
منظومۀ حیدربابایه سلام، در اسفند 1332 / اوایل 1954 م، با حجمی کوچک به خط میرزا طاهر خوش‌نویس، با نقاشیهای مرتضى نخجوانی، با مقدمه‌ای از شهریار و دو تن از استادان دانشگاه، مهدی روشن‌ضمیر و عبدالعلی کارنگ، و به اهتمام حسن تقویمی، در چاپخانۀ حسین آقا زفیری (ظفری) در تبریز به چاپ رسید (ترابی، «سیما ... »، 17؛ حبیب‌بیگلی، 31؛ کاویانپور، 73-74؛ ثروتیان، مقدمه ... ، 35؛ فتحی، 1-2؛ محمدزاده، 317).
حیدربابا پرآوازه‌ترین اثر ادبی و شاهکار شهریار به شمار می‌رود. شهریار با آنکه در شعر کلاسیک فارسی، اشعار زیبا و نغزی دارد و برخی از غزلها، قطعه‌ها و قصیده‌های او شهرتی بسزا یافته، ولی هیچ‌یک از آنها به اندازۀ حیدربابا در میان خواص و عوام، شناخته‌شده نیست و از هیچ‌یک از اشعار او چنین استقبالی نشده است (مرتضوی، 27؛ صدری‌نیا، 32؛ کاویانپور، همانجا؛ محمدزاده، 323).
حیدر‌بابا نام کوهی است در جوار روستاهای شنگل‌آباد و خشگناب، موطن اصلی شهریار، از توابع بخش قره‌چمن در 100‌کیلومتری تبریز که بر سر جادۀ ترانزیتی تاکستان ـ بازرگان قرار دارد. این کوه تنها پس از انتشار شعر شهریار در میان مردم شناخته شد و گویی زندگی دوباره‌ای یافت (معبود، 12، 17؛ برنجیان، 225). شعر حیدربابا گفت‌وگوی شاعر با این کوه است، کوهی که شاعر کودکی خود را در دامنۀ آن گذرانده، هرچند به هنگام سرودن آن، سالها و فرسنگها از آن دوره و دیار فاصله داشته است (صدری‌نیا، 33).
کوهها همیشه و در همه‌جا پناهگاه پناه‌جویان و ستیزه‌جویان، و نیز محل راز‌و‌نیاز خداجویان و عابدان و عارفان از هر کیش و ملتی بوده‌اند؛ از‌این‌رو، مفهوم کوه در فرهنگ، ادبیات و عرفان ایران و جهان، جایگاه بس بزرگی دارد. شماری از افسانه‌ها و اسطوره‌های بشری یا مستقیماً از کوه‌ مایه گرفته، یا داستان اصلی آن در کنار کوهی به وقوع پیوسته است. انسانهای دردمند، به‌ویژه هنرمندان و شاعران، همیشه رو به سوی کوهها دارند و عظمت کوهها آنها را فرامی‌خواند و آنان نیز با وصف بلندای آنها، خود را به آسمان نزدیک‌تر می‌کنند و حتى با ترسیم کوهها و رنگ‌آمیزی آنها، در آن پناهگاههای بلند، هنر بلندپروازی می‌آموزند (ثروتیان، «عظمت ... »، 37-51). در عصر ما نیز سرودۀ محمد‌تقی بهار دربارۀ کوه دماوند آوازه‌ای بلند یافته است (1 / 357). بی‌گمان شهریار از پیشینۀ افسانه‌ها و اسطوره‌های کوه در فرهنگ و عرفان و ادب، آگاهی داشته، و به کوهها نگاهی عارفانه، همراه با گونه‌ای عاطفه و احساس شاعرانه داشته است، و پیرو همین آگاهی، شعرهایی به‌یادماندنی، چون حیدربابا، «شب و کوه»، «یک شب خاطره» ( کلیات دیوان، 1 / 594-605)، منظومۀ «سهندیه» ( کلیات ترکی، 60-73) و شماری دیگر از اشعار مربوط به کوه را سروده است.
منظومۀ حیدربابایه سلام در مدت زمان کوتاهی، آوازه‌ای شگفت‌انگیز یافت. هنوز چند هفته‌ای از انتشار نخستین آن نگذشته بود که مردم بیشتر بندها و ابیات آن را حفظ کرده، سینه‌به‌سینه نقل می‌کردند، و چون خواسته‌های دل خود را در آن دیده بودند، از آن استقبال کردند، برایش نظیره ساختند و عاشیقهای آذربایجانی آن را در مجالس و محافل به ساز و آواز ‌خواندند. امروز نیز سبک این شعر در ادبیات آذربایجان، به حدی قبول عام یافته است که هرکس برای بیان خاطره‌ها و یاد گذشته‌ها، به تقلید از آن روی می‌آورد (ثروتیان، مقدمه، 35؛ محمدزاده، 318).
از زمانی که منظومۀ حیدربابا منتشر شده، در خانه‌های مردم آذربایجان در کنار قرآن و دیوان حافظ جای گرفته است، و مردم این دیار بهترین ساعات عمر خود را با خواندن این 3 کتاب می‌گذرانند تا غم و رنج زندگی را به فراموشی بسپارند (ثروتیان، همانجا). این موضوع از یک‌سو به زبان گفتاری منظومه، و از سوی دیگر به مضامین آن مربوط می‌شود که اینک به برخی از 
این مضامین اشاره می‌‌شود:

1. توجه به زندگی روستایی

کار و پیکار روستاییان با طبیعت، زیباییهای محیط طبیعی روستا، آداب و رسوم، ویژگیهای زندگی روستایی، کودکان، جوانان و سال‌خوردگان روستا، و باورها و فرهنگ آنان، با واقع‌گرایی در این اثر بازتاب یافته است (شهریار، سلام ... ، 76، 79، 80، 81، جم‍ ؛ نیز نک‍ : ترابی، «سیما»، 17- 18). شهریار با مخاطب قرار‌دادن کوه حیدربابا، دوران کودکی خویش را به یاد می‌آورد و آن را بازگو می‌کند؛ بازیها و ترانه‌های دوران کودکی خود، و آداب و رسوم اجتماعی و مذهبی اوایل قرن 20 م، به‌ویژه مراسم و مناسک و مناسبتهای ازدواج و مرگ و زیارت و نوروز را در محدودۀ روستاهای زادگاه خود بازآفرینی می‌کند (برنجیان، 226؛ ثروتیان، همان، 31-35؛ کارنگ، 611).
در حیدربابا، زندگی روستایی و کارهای روزانه و فعالیتهای کشاورزی و دامداری و خانه‌داری روستاییان توصیف، و از بیشتر کارهای روزانه و ابزارهای کار مردمان روستا نام برده شده است، مانند بانگ‌زدن یکدیگر (شهریار، همان، 74)، درو گندم، داس، تفنگ و شکار بلدرچین (همان، 79، 94)، میوه انداختن کودکان از درخت با سنگ و چوب (همان، 75)، قصه‌گویی شبانۀ مادربزرگها (همان، 80)، لباس شستن زنان در کنار چشمه و درۀ رودخانه، کاهگل‌کردن بام خانه‌ها (همان، 81)، اسب‌سواری (همان، 82)، آمدن فروشندگان دوره‌گرد (چَرچی) به روستا (همان، 83، 92)، سفید‌کاری خانه‌ها با نوعی گل آهکی سفید (همان، 85)، خرمن‌کوب کردن (همان، 87)، بردن گله به چرا و باز‌آوردن آن به هنگام غروب (همان، 87، 90، 94، 102)، افروختن بخاری و نهادن کرسی در شبهای سرد زمستان (همان، 88)، نخ‌ریسی با چرخهای دستی سنتی (همان، 90)، پختن نان و انواع خوراکها در تنور خانگی (همان، 91، 100، 102)، دایر‌کردن مسجد و مکتب‌خانه (همان، 93، 94)، قنداق‌کردن کودکان (همان، 102)، و مانند آن.

2. ادبیات شفاهی، زبان گفتاری و فرهنگ مردم

شهریار برای سرودن حیدربابا، از شاخصهای هنری نظم کلاسیک به‌خوبی بهره گرفته است، اما در دایرۀ آن محدود نمانده، و در مقیاس وسیعی، از عناصر زبان گفتاری استفاده کرده است. او در بهره‌گیری از ادبیات شفاهی، به خزانۀ پایان‌ناپذیری دست یافته است (بیگدلی، «ویژگیها ... »، 214)؛ چنان‌که گاهی یک ضرب‌المثل به‌صورت کامل و با همان تلفظ گفتاری در یک بیت یا یک مصراعِ شعر حیدربابا جای گرفته است (نک‍ : محمدزاده، 326).
در حیدر‌‌بابا نزدیک به 60 مثل و اصطلاح و تعبیر به‌‌صورت مستقیم به کار برده شده که همۀ آنها را شهریار از زبان گفتاری مردم برگرفته است: روسفید باشی؛ خانه و سرایت آباد باشد؛ سرت به سلامت؛ دنیا سراسر قضا و قدر است؛ دنیا وفا ندارد (شهریار، سلام، 73)؛ عمر می‌گذرد؛ افسوس فایده‌ای ندارد؛ نامرد عمر را به سر نمی‌برد (همان، 74)؛ درد و بلای فلانی بخورد به سر فلان کس (همان، 76)؛ اگر به اشک چشم‌ ستم‌دیدگان نظر شود، خون‌ریزی نخواهد شد؛ آدم درست‌و‌حسابی که قداره و قمه نمی‌بندد؛ کور چیزی را که گرفت، رها نمی‌کند (همان، 77)؛ سرنوشت تیره و سیاه داشتن (همان، 76)؛ ما همیشه عزاداریم، برای ما عزا و عروسی یکی است (همان، 77، 82)؛ گوش تیز‌کردن؛ فال‌گوش ایستادن (همان، 87)؛ تبدیل‌شدن عزا به عروسی و عروسی به عزا (همان، 89)؛ آدمها رفتنی‌اند، فقط نام نیک و بد می‌ماند؛ از نیک و بد فقط مزه‌ای در کامها می‌ماند (همانجا)؛ مانند کبک سر در برف فرو‌کردن (همان، 90)؛ گرگ که پیر شود، دندانهایش می‌ریزد (همانجا)؛ دندان‌قروچه‌کردن (همان، 91)؛ آدم غریب، مانند گوسفند گم‌شده است (همان، 94)؛ دنیا فریبنده و دروغین است؛ دنیا مردمش را به درد گرفتار می‌کند؛ هرکس هرچه دارد، می‌گذارد و می‌رود (همان، 95)؛ هم چشمم خشک شده، هم چشمه‌هایم؛ آسمان ما ابری شده، دنیای ما تیره شده (همان، 95، 105)؛ چراغهای عاطفه خاموش است (همان، 99)؛ حواله‌کردن به ملک‌الموت (همان، 101)؛ خندان مانند غنچۀ گل؛ خون دل خوردن؛ زندان زندگی (همان، 104)؛ هر روز بدتر از دیروز؛ به خاک سیاه نشستن (همان، 105)؛ دام گستردن؛ تله گذاشتن؛ اف بر تو ای فلک (همانجا)؛ بازگشت صدا؛ همدرد‌بودن؛ دشمن گرفتار چنین ستمی نشود؛ قفس جغد هم تنگ مباد؛ انتظار یاری از نامردان (همان، 106)؛ غیرتی‌شدن؛ خون غیرت کسی به جوش آمدن (همان، 107)؛ پوزۀ کسی را به خاک مالیدن (همان، 108)؛ کامت شیرین باد؛ غم روی غم تلنبار‌کردن (همانجا؛ نیز دربارۀ امثال‌و‌حکم در حیدربابا، نک‍ : بیگدلی، همان، 212-225؛ سفیدگر، 88 بب‍ ؛ معبود، 37-114). 
در رویکرد شهریار به کوه حیدربابا همچنین باید به تأثیر باورها و مثلها و تعبیراتی چون «درد خود را به کوه گفتن» یا «مجنون از درد به کوه پناه برد» توجه نشان داد (حبیب‌بیگلی، 35). شایستۀ توجه است که شماری از مفاهیم، واژگان و عبارتهای شعر حیدربابا در گفت‌و‌گوهای روزانۀ مردم راه یافته‌اند و به ضرب‌المثل تبدیل شده‌اند (ترابی، «سایه‌روشن ... »، 344).
شهریار بخشی از آداب و رسوم محلی و مذهبی زادبوم خود را در حیدربابا بیان کرده است. در زادبوم شاعر نیز شب‌هنگام، مادربزرگان و پیرزنان برای فرزندان و نوه‌های خود قصه می‌گویند و بچه‌های دهکده از بزرگ‌ترها می‌خواهند که برایشان داستان بگویند تا با شنیدن قصه‌ها و افسانه‌های شیرین به خواب روند. در این میان، داستان «کوراوغلو» و «قصۀ شنگول منگول» (نک‍ : ه‍ د، کور‌اوغلو؛ بزک زنگوله‌پا) از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین داستانهایی‌اند که کودکان و نوجوانان آن دیار آنها را فرامی‌گیرند (شهریار، همان، 80، 107؛ کاویانپور، 8؛ سفیدگر، 89؛ معبود، 75). 
ازدواج، جشنهای باستانی و ملی، و نیز امور مذهبی ازجمله موضوعاتی‌اند که آداب و رسوم مربوط به آنها نمود بیشتری در حیدربابا دارند، هرچند به مسائل دیگری نیز اشاره شده است؛ ازجمله: آداب نامزدبازی و فراهم‌کردن هدیۀ داماد که عروس خود آن را می‌بافد و به همسرش عیدی می‌دهد (شهریار، سلام، 84)؛ رسم سیب زدن که در عروسی، هنگامی که عروس را سواره می‌آورند، داماد از پشت‌بام خانه سیبی را که پیش‌تر از چند جا تیغ زده‌اند، با قوّت تمام به زیر پای عروس پرتاب می‌کند (همان، 83؛ کاویانپور، 10؛ سفیدگر، 95-96)؛ و آراستن نوعروسان طاقچه‌ها را با جهاز و اثاثیۀ خود (شهریار، همان، 85). 
استقبال از سال نو به شکلهای مختلف برگزار می‌شود که برپایی چهارشنبه‌سوری، مراسم شال‌اندازی و خانه‌تکانی (ه‍ م م) از جملۀ آنها ست. در آذربایجان، صبح روز چهارشنبه‌سوری از روی آب جاری می‌پرند و این سرود را می‌خوانند: «آتیل ماتیل چرشنبه، آینا تکین بختیم آچیل چرشنبه» (بپر واپر چهارشنبه، بخت من چون آینه روشن‌شو، چهارشنبه) (شهریار، همان، 86؛ کاویانپور، 13). با فرارسیدن عید نوروز، مردم روستا خانه‌های خود را با گِل طلایی‌رنگ نقش می‌زنند و دیوار اتاقها را می‌آرایند و فُندُقه و حنای دختران جوان و نوعروسان و نیز دیگر وسایل زینتی را روی طاقچه‌ها می‌چینند (شهریار، همان، 85؛ سفیدگر، 96-97). در خانه‌های روستایی، وسط سقف خانه، روزنه‌ای کار می‌گذارند که منظور اصلی از تهیۀ آن، تهویه و بیرون‌کردن دود تنور است. استفاده‌های دیگری هم از این روزنه صورت می‌گیرد که ازجمله یکی موضوع نامزدبازی است با کیفیتی مخصوص، و دیگری شال‌اندازی در شبهای عید نوروز؛ به این ترتیب که از شب چهارشنبه‌سوری به بعد، اشخاص به‌ویژه کودکان، به‌طور ناشناس به پشت‌بام خانه‌ها می‌روند و شالهای رنگین خود را به قصد گرفتن عیدی، از روزنۀ بام به داخل خانه آویزان می‌کنند. صاحب‌خانه باید دریابد که این ناشناس کیست و آنگاه چیزی به فراخور حال خود و متناسب با کسی که شال را انداخته است، به رسم عیدی به شال ببندد. تازه‌دامادها و افرادی که عقد کرده، و همسر آنها هنوز در خانۀ پدری‌اند، نیز گاهی این مراسم را اجرا می‌کنند (شهریار، همان، 84؛ سفیدگر، 98- 99؛ کاویانپور، 11). 
در فصل تابستان، پس از رسیدن میوه‌ها و فراورده‌های باغی، میوه‌ها را بار حیوانی می‌کردند و برای فروش به روستاهای اطراف می‌بردند و می‌فروختند. وقتی بار میوه وارد دهی می‌شد، مردم به‌ویژه کودکان، با هیاهو به سوی آن می‌رفتند. میوه‌ها یا به‌صورت نقدی و یا با جنس دیگری مبادله می‌شد و هرکس می‌توانست در ازای مقداری گندم یا جو، میوۀ مورد نیاز خود را تهیه کند (شهریار، همان، 92؛ کاویانپور، 15). فروشندگان دوره‌گرد که به آنها «چرچی» گفته می‌شود، در روستاها می‌گشتند و کالاهای سبک و مورد نیاز مردم را با خود حمل می‌کردند و در کنار آن، تنقلات مورد علاقۀ کودکان، مانند بیسکویت، آب‌نبات و سقز نیز می‌فروختند. دوره‌گردها به تناسب کالا و مشتری، هر ماه یا هر هفته یک بار به روستا می‌رفتند و ورود آنان به روستا، موجب شادمانی کودکان می‌شد. مزۀ آن خوراکیها و خاطرۀ خرید از آن دوره‌گردان، برای شهریار ماندگار شده است (شهریار، همان، 83). 
رسم دامداری روستاییان چنین بود که هر 10 یا 20 خانوار برای چرای گوسفندانشان یک چوپان استخدام، و مزد او را به تناسب تعداد دام، میان خود سرشکن می‌کردند. هر روز صبح در میدان محله یا مکانی مشخص، گوسفندان را به چوپان تحویل می‌دادند و هنگام غروب که گله از صحرا برمی‌گشت، هرکس می‌آمد و گوسفندانش را تحویل می‌گرفت (همان، 87، 102). گاهی برخی افراد گوسفندها را اشتباهی می‌بردند، یا صاحبان گوسفندها به دنبال گوسفند خود نمی‌رفتند که احیاناً همسایه‌ای به‌عمد یا اشتباه، آن گوسفندان را می‌برد و شیرشان را می‌دوشید، یا گاهی گوسفندی گم می‌شد؛ در هر صورت، چوپان پس از بازگرداندن گله به روستا، دیگر مسئولیتی در قبال گوسفندان نداشت و اگر گوسفندی گم می‌شد یا دیگری شیرش را می‌دوشید، صاحب گوسفند ضرر می‌کرد. شهریار انسانهای دور‌افتاده از وطن را به گوسفندی تشبیه کرده که در بیابان مانده، و گوشت آن نصیب گرگ شده، یا صاحبش به دنبالش نیامده است و شیر آن را دیگران دوشیده‌اند (همان، 94).
آیینهای مذهبی نیز جلوۀ ویژه‌ای در حیدربابا پیدا کرده است؛ نوای دل‌نشین نیایش و اذان شیخ‌الاسلام پیوسته از منارۀ مسجد به گوش می‌رسد و گوش جان را نوازش می‌دهد (همان، 77، 82). هنگامی که کسی به زیارت به‌ویژه به کربلا می‌رفت، چاووش‌خوانان تا فاصلۀ دور و تا جادۀ اصلی قره‌چمن آنان را بدرقه می‌کردند و پس از بازگشت نیز به استقبال آنها می‌رفتند و با چاووش‌خوانی، مژدۀ ورود زائران را به محل می‌دادند (همان، 76؛ نیز نک‍ : ه‍ د، چاووش‌خوانی). دسته‌های عزاداری «شاخسی ـ واخسی» (شـاه حسیـن ـ وا حسیـن) از چنـد روز مانـده به روز عاشورا، شبها در حسینیه‌ها و مساجد تشکیل می‌شد و پس از نوحه‌خوانی در مسجد، در صفهای منظم به خیابانها و کوچه‌ها می‌رفتند و تا نیمه‌های شب به عزاداری می‌پرداختند. برخی از افراد در برپایی این مراسم، کوشا و سرشناس بودند (شهریار، همان، 99؛ سفیدگر، 100). 
ساختار آموزشی روستا به سبک سنتی مکتب‌خانه‌ای بود و در بعضی اوقات سال که همکاری فرزندان با خانواده در کار کشاورزی و دامداری ضروری می‌شد، مدیر یا ملا مکتب‌خانه را تعطیل می‌کرد؛ یکی از دوره‌های شناخته‌شدۀ تعطیلی مکتب‌خانه موسم درو گندم بود. شهریار در این شعر، هم از استمرار این برنامه و هم از حال ملای ده جو‌یا شده است (همان، 94).
از بازیهای کودکانه و بازیهای محلی به‌عنوان بخشی از فرهنگ عمومی محیط کودکی شاعر در شعر حیدربابا یاد شده است. چند روز مانده به عید نوروز، خانواده‌ها تخم‌مرغهایی را برای کودکان خود می‌پزند و رنگ‌آمیزی می‌کنند. کودکان این تخم‌مرغها را که عیدانه گرفته‌اند، به هم می‌زنند؛ هرکس تخم‌مرغش بشکند، بازنده است و تخم‌مرغش را به برنده می‌دهد (همان، 86؛ سفیدگر، 102-103؛ نیز نک‍ : ه‍ د، تخم‌مرغ‌بازی). اسب‌سواری کودکانه نشان شادمانی، قدرت، سرعت، مهارت و شبیه‌سازی با بزرگ‌ترها ست؛ از این‌رو، کودکان چوبی را میان دو پای خود می‌گیرند، آن را اسب خویش فرض می‌کنند و می‌دوند، و ادای سوارکاران را در‌می‌آورند. شهریار نیز بر چوب سوار‌شدن و به هر سو تاختن خود را به یاد می‌آورد (سلام، 81). «قارگولله‌سی اویونو» (گلوله‌برفی‌بازی) یکی از تفریحات دوست‌داشتنی کودکان در زمستان به شمار می‌رود (همان، 90؛ سفیدگر، 101). شکار و سوارکاری (شهریار، همان، 82، 87، 96)، و همچنین شب‌نشینی و شب‌چره خوردن (همان، 88)، دور هم نشستن بزرگ‌ترها در پشت‌بام خانه‌ها، گذرگاههای عمومی و چهار‌راههای آبادی، و سماور گذاشتن و چای خوردن (همان، 89، 101)، دلقک‌بازی (همان، 99) و سرسره‌بازی با پارو روی برف و یخ کوهها و دره‌ها (همان، 106)، بخشی از سرگرمیهای دیگری است که در منظومه بازتاب یافته است.
«ماهْنی»ها یا ترانه‌های محلی نیز بازتاب خاصی در منظومه دارد که ازجمله می‌توان به ترانۀ «چوپان، بره را برگردان» اشاره کرد که با این بیت آغاز می‌شود: «بو دره‌نین اوزونو / چوپان قایتار قوزونو» (این دره بی‌انتها ست / آی چوپان بره را برگردان). شهریار در حیدربابا آرزو می‌کند کاش دوباره درازای دره‌ها و کوهها را طی می‌کرد و این ترانه را می‌خواند (همان، 78؛ سفیدگر، 106).
حیدربابا به گونه‌ای سروده شده که با اوزان شعر شفاهی آذربایجان کاملاً هماهنگ است و با ساز نوازندگان دوره‌گرد آذربایجانی که عاشیق (ه‍ م) نامیده می‌شوند، سازگار است.
شاعر بحری را برای این شعر انتخاب کرده که در بحر آواز عاشیقها می‌گنجد و با آن هماهنگی کامل دارد (مشرف، 81؛ برنجیان، 225؛ روشن‌ضمیر، 302-303؛ معبود، 15) و با توجه به همین نکته است که می‌گوید: «در ساز عاشیقهای تو حرفها و رازها دارم» (همان، 74، 83). بیشتر آهنگهای عاشیقی را نیز می‌توان با اشعار حیدربابا اجرا کرد (دربندی، 207).
حیدربابا شعری هجایی است که در قالب مخمس سروده شده، و متشکل از 76 بند یا قطعه است که هر بند از 5 مصراع تشکیل شده است. الگوی قرار‌گرفتن تکیه‌ها در اوزان یازده‌هجایی و معمولاً به‌صورت 4+4+3 است؛ اگرچه در موارد اندکی تقسیم‌بندی وزن شعر بر مبنای الگوی 5+6 آمده است (بیگدلی، «ویژگیها»، 213؛ معبود، برنجیان، همانجاها؛ ثروتیان، مقدمه، 35). در هریک از بندها، 3 مصراع نخستین آن در یک قافیه بسته می‌شود و اغلب هر مصراعی نیز تصویر جداگانه‌ای را رقم می‌زند؛ اما در مجموع، نقش پیش‌درآمدی را بر عهده دارد که در دو مصراع بعدی، کمال می‌یابد. دو مصراع آخر، مقصود غایی و خواست دل شاعر را بیان می‌کند و قافیه‌ای جداگانه دارد؛ این دو مصراع درواقع، زنگ پایانی حادثه‌ای را به صدا درمی‌آورد و رنگ نهایی پرده‌ای را نمایان می‌کند (همانجا). دیدگاه برخی از ادیبان معاصر بر این است که با توجه به کمال و استقلال معنا در هریک از مصراعهای شعر حیدربابا، اطلاق نام مصراع به بخشهای پنج‌گانۀ هر بند، خطا ست، بلکه باید به آنها بیت گفته شود؛ زیرا بیتْ، حداقلِ یک شعر است که پیام و معنایی را تمام می‌کند و به‌تنهایی حامل تصویری جداگانه و مستقل است (همانجا). در حیدربابا، صنایع مختلفی مانند تضاد (نک‍ : بیگدلی، همان، 217)، مجاز (شهریار، همان، 72)، تشبیه (همان، 90)، کنایه (همان، 108) و استعاره به کار رفته است.

3. نظیره‌سازی

مضامین احساس‌برانگیز و سبک ویژۀ حیدربابا بسیاری از شاعران را به نظیره‌سازی برانگیخت. شاعران بسیاری در سراسر ایران و با زبانها و گویشهای گوناگون، به تقلید از سبک و وزن حیدربابا، عناصر و نمادهای طبیعی محل زندگی خود را مخاطب قرار دادند و اشعاری نظیر حیدربابا سرودند. بیشتر کسانی که به تقلید از شهریار رو آورده بودند، اشعار خود را با وزن هجایی و حتى با الگوی تکیۀ 4+4+3 سرودند. از میان شاعران ترک‌زبان ایرانی که در آغاز انتشار حیدربابا بر آن نظیره ساختند یا با همان وزن و فرم برای شهریار شعر گفتند، می‌توان از این افراد نام برد: بولود قره‌چورلو متخلص به سهند، علی آذری، محمدحسین صحاف جنتی‌مقام تبریزی، عنایت‌الله امیرپور در شعری به نام «پیرکوزون»، نصرت‌الله فتحی متخلص به آتشباک، جبار باغچه‌بان، عباس اسلامی متخلص به بارز در منظومۀ «ائل دایاغینا» (سلام بر کوه ایل دایاغی، که نام کوهی در ارسباران است)، علی کوشان در منظومه‌ای به نام «سلام حیدربابا بر شهریار» و جز اینها (فتحی، 58-105؛ بهرنگی، 112). با گذشت زمان، بر شمار نظیره‌های ترکی و فارسی و دیگر گویشهای محلی ایران افزوده شد و آوازۀ حیدربابا به کشورهای ترک‌زبان نیز ‌رسید؛ به گونه‌ای که در کشور آذربایجان، منظومۀ حیدر‌بابا سرمشقی برای منظومه‌سرایی شد و دهها نفر در وزن و فرم آن به زبان ترکی قفقازی و جنوبی، شعر و نظیره سرودند (بیگدلی، «شهرت ... »، 62)؛ محمد راحیم، سلیمان رستم، ابوالفضل هاشم‌اوغلو رحیم‌اف متخلص به جوشغون، حبیب ساهر و حکیمه بلوری از آن‌جمله‌اند (شعر‌دوست، 154-155؛ برنجیان، 231؛ حصاری، 151).
تنی چند از شاعران ترکیه نیز به نظیره‌سازی بر حیدربابا اقدام کردند. خیرالدین دوکدمیر در منظومۀ 108‌بندی خود، روستای «کوجابگ» را مورد خطاب قرار داد؛ فخری اونان اشعاری دربارۀ روستای «چیچکلی» سرود؛ جانانی دوکمه‌چی در منظومۀ 79‌بندی خود به نام «ده ما از زبان ما»، با آل آزیغ و هارپوت که کودکی خود را در آنها گذرانده بود، سخن گفت؛ زین‌العابدین ماکاس منظومه‌ای به نام «خاطرات خوش» سرود؛ و ماکانی در منظومه‌ای 50‌بندی، با کوه «ایغدیر» سخن گفت (شعر‌دوست، 165-166). نظیره‌های شاعران ترکیه به اندازه‌ای زیاد شد که نامق آچیق‌گوز معتقد است بیشترین نظیره‌های روزگار ما بر حیدربابای شهریار نوشته شده است (نک‍ : همو، 165). 
شعر ترکی در شمال عراق نیز از تأثیر منظومۀ حیدربابا بی‌بهره نماند. در شهر کرکوک، عبداللطیف بندر‌اوغلو منظومۀ گورگور بابا را ساخت؛ نیز م. مهدی بیات‌اوغلو منظومۀ قیتیز بابا، اسماعیل سرت ترکمان شعر «تورخوزماتو»، و صلاح‌الدین عبدالله شعر «داستان صدای وطن» را سرود (همو، 167؛ بیگدلی، همانجا). صدای شهریار در آسیای میانه هم بی‌پاسخ نماند. غلام دارا اُوالی و جعفر افتخاری با الهام از منظومۀ حیدربابا، اشعاری سرودند (شعردوست، 168).

ترجمۀ حیدربابا به زبانهای دیگر

شهرت شعرهای فارسی شهریار و شخصیت او در میان فارسی‌زبانان از سویی، و هم‌جواری و اختلاط فارسی‌زبانان با ترکی‌‌زبانان در ایران از سوی دیگر، و آوازه‌ای که حیدربابا درافکند، سبب شد در آغازین روزهای انتشار متن ترکی حیدربابایه سلام، شماری از ادیبان و نویسندگان فارسی‌زبان و ترک‌زبان، آن را به فارسی برگردانند و طی سالها و دهه‌های بعد نیز این روند همچنان ادامه پیدا کرد و هربار ترجمۀ تازه‌ای از آن عرضه شد که به‌سبب پراکندگی و فراوانی، شمارش آن نیز مانند شمار چاپهای آن، امکان‌پذیر نیست. در خارج از ایران هم حیدربابا بارها به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، عربی، ترکی استانبولی، کردی، روسی، فرانسوی و آلمانی ترجمه شده است (حبیب‌بیگلی، 39). 
شمار فراوانی از ترجمه‌های فارسی این اثر ترجمه‌های منظوم‌اند که یا از سوی فارسی‌زبانان سروده شده، و یا ترکان پارسی‌گو برای شناسایی هرچه بیشتر آن، دست به این کار زده‌اند. به‌کارگیری شیوۀ ترجمۀ منظوم از حیدر‌بابا، هم بر اهمیت ادبی و هنری آن تأکید می‌کند و هم احساسات خوانندگان شعر‌دوست فارسی‌زبان را به سوی این شعر می‌کشاند. با گذشت زمان زیادی از چاپ نخستین حیدربابا و خلق آثار زیبایی در ترجمۀ منظوم از آن، هنوز هم ترجمه‌های تازه‌ای در راه‌اند و چنین گمان می‌رود که این شعر گنجایش استقبال بیش از این را هم دارد.
پس از انتشار حیدربابای اول که نام زادگاه شاعر و کوه حیدربابا را بلند‌آوازه کرد، خویشان و بستگان و اهالی، از شهریار دعوت کردند که پس از سالیان دراز، دوباره به زادگاه خود بازگردد و اوضاع کنونی آن را از نزدیک ببیند و با شخصیتهای اثر دیداری تازه کند. شهریار تقاضای آنان را پذیرفت و پس از 38 سال دوری و جدایی، در 1337 ش در 53‌سالگی، به زادگاه خویش رفت و همه‌چیز را دگرگون یافت (کاویانپور، 87، 368؛ برنجیان، 227-229). علیزاده (ص 6) و حبیب‌بیگلی (ص 32-33) بازگشت شهریار به زادگاه خود و سرودن منظومۀ دوم را مربوط به 1343 ش / 1964 م می‌دانند. منظومۀ دوم ابتدا در 30 بندِ پنج‌مصراعی و در همان وزن هجایی، مانند منظومۀ اول سروده شد، ولی بعدها شاعر آن را گسترش داد و به 49 بند رساند (شهریار، کلیات ترکی، 30-42؛ حبیب‌بیگلی، 33). این منظومه در 1345 ش، همراه با منظومۀ اول و با مقدمۀ منوچهر مرتضوی، در تبریز منتشر شد.
در قطعۀ دوم، شاعر پس از سالها دوری، به سرزمینی که دیدۀ وی را به صفای طبیعت گشوده است، باز‌می‌گردد و اشک شوق را با سرشک غم می‌آمیزد و نقش دل‌فریب پردۀ رنگین کودکی را در دامن حیدربابا جست‌وجو می‌کند، ولی جز نقشی مبهم از ردپای گذشته‌ها و رفته‌ها بر روی ریگ روان، چیزی نمی‌یابد. از سوی دیگر، چون شهریار در بازگشت به زادگاهش دیگر آن نوع نگرش دورۀ جوانی را ندارد، بهشت گمشدۀ خود را نمی‌یابد و نمی‌تواند آنچه را که در کودکی دیده است، دوباره ببیند؛ به‌ناچار بازمی‌گردد تا دل به خاطره‌ها خوش بدارد و شاید به‌سبب همین یأس و سرخوردگی است که در منظومۀ دوم این شعر، شدت گلایه‌ها و عتابها و خشونت شاعر با کوه خاطره‌انگیزش بیشتر است (مرتضوی، 31). در منظومۀ دوم، رنگها اندکی تیره‌تر می‌شود و در خیال شاعر، روستای مورد نظر وی آن‌چنان که او می‌خواست، خودنمایی نمی‌کند. شاعر نگاه می‌کند و می‌بیند که دیگر چراغی در آنجا روشن نیست (همان، 31)، جوانان پا به سن گذاشته 70 کفن پوسانده‌اند، و دوشیزگان و نوعروسان همه زار و نزار افتاده‌اند (همان، 32). پس از دیدن دگرگونیهای بسیار در خشگناب، قلب حساس شاعر سخت آزرده شد و با تأسف و اندوه فراوان، یک حیدربابای ملول و درمانده سرود (محمدزاده، 321-322؛ کاویانپور، 87). 
چون منظومۀ دوم برپایۀ مشاهدات واقعی شهریار سروده شده، به مسائل عینی و ملموس بیشتر از مضامین عاطفی و حسی پرداخته است؛ بدین ترتیب، مشاهده می‌شود که شاعر تا چه اندازه از نزدیک به طرز زندگی مردم و آرزوها و رنجهای ملت خود آگاه است و چنین است که منظومۀ اول بیانگر دیدگاه رمانتیک شاعر بوده، و منظومۀ دوم دنیای واقعی او را به نمایش می‌گذارد (شهریار، همان، 36، 39؛ نیز نک‍ : حبیب‌بیگلی، 36). هرچند زمینه و موضوع هر دو قطعه تجدید و تثبیت خاطرات ایام کودکی و تجسم و تصویر زندگانی ساده و شیرین و بی‌پیرایۀ دامن‌نشینان کوه حیدر‌بابا ست، نخستین قطعه سلام و پیامی از دور و خاطراتی آمیخته با حکایت شب هجران است، و منظومۀ دوم گلایه و درد دلی است از نزدیک، و گفت‌و‌گو و پرس‌وجویی است که به‌صورت حضوری، میان حیدربابا و فرزند شاعرش درمی‌گیرد (مرتضوی، 28).

مآخذ

 برنجیان، سکینه، ادبیات آذری و فارسی در آذربایجان ایران در سدۀ بیستم، ترجمۀ اسماعیل فقیه، تهران، 1385 ش؛ بهار، محمدتقی، دیوان، تهران، 1368 ش؛ بهرنگی، صمد، «یادی از حیدر‌بابای شهریار»، به همین سادگی و زیبایی، به کوشش جمشید علیزاده، تهران، 1374 ش؛ بیگدلی، غلامحسین، «شهرت جهانی شهریار»، کیهان فرهنگی، تهران، 1368 ش، س 6، شم‍ ‍‌6؛ همو، «ویژگیهای هنری شهریار»، شهریار ملک سخن، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1385 ش؛ ترابی، علی‌اکبر، «سایه‌‌روشن شعر شهریار»، به همین سادگی و زیبایی (نک‍ : هم‍ ، بهرنگی)؛ همو، «سیمای ادبی و اجتماعی شهریار ملک سخن»، گامی در راستای شهریار‌شناسی، به کوشش قاسم تورکان، تبریز، 1370 ش؛ ثروتیان، بهروز، «عظمت کوهها در نگرش بر حیدربابا»، شهریار ملک سخن (نک‍ : هم‍ ، بیگدلی، «ویژگیها ... »)؛ همو، مقدمه بر سلام بر حیدربابا (نک‍ : هم‍ ، شهریار)؛ حبیب‌بیگلی، عیسى، دنیای شهریار، ترجمۀ حمید سفیدگر شهانقی، تهران، 1380 ش؛ حصاری، هدایت، «نوش و نیش دربارۀ شهریار»، گامی در راستای شهریار‌شناسی (نک‍ : هم‍ ، ترابی، «سیما ... »)؛ دربندی، جواد، «تأثیر عاشیقهای آذربایجان در خلق آثار ترکی آذری شهریار»، شهریار ملک سخن (نک‍ : هم‍ ، بیگدلی، «ویژگیها»)؛ روشن‌ضمیر، مهدی، «دربارۀ حیدربابای شهریار»، شهریار ملک سخن (نک‍ : هم‍ ، بیگدلی، «ویژگیها»)؛ سفیدگر شهانقی، حمید، «عناصر فولکلور آذربایجان در دیوان [ کلیات] ترکی استاد شهریار»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1386 ش، شم‍ 10؛ شعر‌دوست، علی‌اصغر، «غوغا در قفقاز و ترکیه و ... »، شهریار ملک سخن (نک‍ : هم‍ ، بیگدلی، «ویژگیها»)؛ شهریار، محمد‌حسین، سلام بر حیدربابا، به کوشش و ترجمۀ منظوم بهروز ثروتیان، تهران، 1374 ش؛ همو، کلیات ترکی، به کوشش اصغر فردی، تهران، 1371 ش؛ همو، کلیات دیوان، به کوشش منوچهر مرتضوی، تهران، 1366 ش؛ صدری‌نیا، باقر، «تأملی در مضامین محوری حیدربابا»، کلمه، تهران، 1371 ش، شم‍ 2؛ علیزاده، جمشید، «سال‌شمار زندگی شهریار»، به همین سادگی و زیبایی (نک‍ : هم‍ ، بهرنگی)؛ فتحی، نصرت‌الله، یادی از حیدربابا، تهران، 1343 ش؛ کارنگ، عبدالعلی، مقدمه بر حیدربابایه سلام شهریار، تبریز، 1332 ش؛ کاویانپور، احمد، زندگانی ادبی و اجتماعی شهریار، تهران، 1379 ش؛ محمدزاده، حمید، «شعرهای شهریار به زبان مادری»، ترجمۀ بهروز ثروتیان، شهریار ملک سخن (نک‍ : هم‍ ، بیگدلی، «ویژگیها»)؛ مرتضوی، منوچهر، مقدمه بر کلیات دیوان شهریار (هم‍ )؛ مشرف، مریم، مرغ بهشتی، تهران، 1382 ش؛ معبود، توحید، شرح حیدربابایه سلام، تهران، 1377 ش.

محمدحسین شمسایی

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.